دوستان عزیز لطفا نظر یادتون نره
vahidrahmane تلگرام
باید فراموشت کنم چندیست تمرین می کنم
یک شب بیا به کلبه ی قلبم نگاه کن در اسمان نیمه شبم یا ستاره شو دور ازتو، هرچه داشتم از دست رفته است غم قصد کرده روز و شبم را یکی کند عشقم اگرچه از نظرت یک گناه بود
دونن آخشام چاغي سنسيز مني آغلادي ياغيش ياديما سالدي سني مطلبينه چاتدي ياغيش كوچه لر اولدي گوزومده يئنه بير آرپا چايي مني سنسيز نجه نيسگيل چاينا آتدي ياغيش
صبح است.. ياس را باید کاشت توى گلدان ظريفى که پر از عطر خداست، و سپس گلدان را روى يک ميز گذاشت پرده ها را پس زد، و به خورشيد فضا داد که آرام بتابد بر آن، آن زمان خواهى ديد با شميم گل ياس تو چه احساس قشنگى دارى، و درخشان شدن برگ گياه چه تماشا دارد.. در دلت بوته اى از ياس بکار.. ياسى از عاطفه، اميد، محبت، ادراک و بدان بى ترديد زندگى با تو سر مهر و وفا خواهد داد
اود وورما سن منیم جانیما یانمیشام اؤزوم سن سیزلیگی گؤروب گؤروب اودلانمیشام اؤزوم هئچ ایسته مز کوسوب دییه سن "گئد "٬ جانیم یانا من اودلو گؤزلرینده بونو قانمیشام اؤزوم چوخداندی سن منی تانیمیرسان عجب دئییل چوخداندی سئوگیلیم ! اؤزومی دانمیشام اؤزوم سیندیردی حسرتین یئنه سن سیز غزل بئلین سیندیرما٬ قافیه م کیمی من سینمیشام اؤزوم
در نوبتی دوباره دلت را مـرور کن از غم به هر بهانه ی ممکن عبور کن رحمی کن ای عزیز به آبادی خودت فکری برای کشتن این بوف کور کن ای خیس گریه های کدورت، کمی بخند این ابرهای مملو تب را صبور کن گیرم تمام راه تو مسدود شد، بگرد یک آسمان تازه و یک جاده جور کن با انجمادِ ظلمتِ شب بی شباهتی با شعله در برودت ذهنم خطور کن یاغی! هبوط فرصت تقسیم سیب نیست در نوبتی دوباره دلت را مـرور کن
شعر من از عذاب تو ، گزند تازیانه شد ضجه ی مغرور تنم ، ترنم ترانه شد حماسه ی زوال من ، در شب تلخ گم شدن ضیافت خواب تو را ، قصه ی عاشقانه شد برای رند در به در ، این من عاشق سفر وای که بی کرانیِ حصار تو کرانه شد...
با چی خالی کنم هر شب ، یه بغضی قده یک کوهو شبایی که بغل کردم یه قاب عکس بی روحو کجایی که ببینی من ، چه دردی میکشم بی تو چه زجری میکشم وقتی میبینم جای خالیتو تو رفتی خاطرات تو رفیق اشک چشمامن درو دیوار این خونه غریبی میکنن با من کجایی که ببینی من چقدر دل خسته و تنهام ببینی زندگی بی تو داره جون میده رو دستام من و تو ما شده بودیم ، عذابم میده من بودن با داغ دوری از دستات ، یه عمری تن به تن بودم دلم میگره از تقدیر که دور از هم رهامون کرد اگه قسمت جدائی بود واسه چی آشنامون کرد کجایی که ببینی من چقدر دل خسته و تنهام ببینی زندگی بی تو داره جون میده رو دستام کجایی که ببینی من چقدر دل خسته و تنهام ببینی زندگی بی تو داره جون میده رو دستام
مانده ام در بی کسی ها، بی خیال آخر دلواپسی ها .....، بی خیال شهر غمگین سکوتم بعد تو... روز و شب در جستجوتم، بی خیال من که میمیرم ز داغ رفتنت من سکوتم پر زدردم ، بیخیال
برای شادی روحم کمی غزل لطفا دلم پر از غم و درد است، راه حل لطفا همیشه کام مرا تلخ می کند دنیا به قدر تلخی دنیای تان، عسل لطفا ! مرا به حال خودم ول کنید آدم ها فقط برای کمی گریه لا اقل، لطفا کسی میان شما عشق را نمی فهمد ادا،دروغ بس است این همه دغل، لطفا کجاست کوهکنی تا نشان دهد اصلا به حرف نیست که عاشق شدن،عمل لطفا "به زور آمده بودم، به اختیار مرا" ببر به آخر دنیا از این محل لطفا نمانده راه زیادی، کنار قبرستان پیاده میشوم آقا... همین بغل، لطفا
هرچند پيش روي تو غرق خجالتند چشمان اين غريبه فقط با تو راحتند بانو...به بي قراري شاعر ببخش اگر اين شعرها به حضرت چشمت جسارتند آغوشت آشيانه ي گرم کبوتران لبخندهات...حس نجيب زيارتند دنيا سکوت هاي مرا ساده فکر کرد از حرف دل پُرند...اگر بي شکايتند بي خواب کوچه گردي و بدخوابي ام نباش دلشوره هاي هرشبم از روي عادتند هي کوچه...کوچه...کوچه...به پايان نمي رسم شب هاي سرد و ابري من بي نهايتند
ﻣﯿﺎﻥ ﮐﻮﭼﻪ ﻣﯽ ﭘﯿﺠﺪ ﺻﺪﺍﯼ ﭘﺎﯼ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﺑﻪ ﺟﺎﻧﻢ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﺁﺗﺶ ﻏﻢ ﺷﺒﻬﺎﯼ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﭼﻨﺎﻥ ﻭﺍﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻡ ﺍﺯﺧﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻣﯿﮕﺮﯾﺰﺩ ﻏﻢ ﻣﻨﻢ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻣﻨﻢ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﭼﻪ ﻣﯿﭙﺮﺳﯽ ﺯ ﺣﺎﻝ ﻣﻦ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺗﻔﺴﯿﺮ ﺍﻧﺪﻭﻫﻢ ﺳﺮﻡ ماﻭﺍﯼ ﺳﻮﺩﺍﻫﺎ ، ﺩﻟﻢ ﺻﺤﺮﺍﯼ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺳﺎﻋﺖ ﮐﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ به خواب ﺧﻮﺵ ﻓﺮﻭ ﺭﻓﺘﻪ ﻣﯿﺎﻥ ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎﯼ ﺷﺐ ﺷﺪﻡ ﻫﻤﭙﺎﯼ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﺷﺒﯽ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺑﺎ ﯾﺎﺩﺕ ﻧﻬﺎﻧﯽ ﺍﺷﮏ ﺑﺎﺭﯾﺪﻡ ﺻﻔﺎﯾﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺷﺐ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ
دفتری بود که گاهی من و تو می نوشتیم در آن از غم و شادی و رویاهامان من نوشتم از تو: که اگر با تو قرارم باشد تا ابد خواب به چشم من بی خواب نخواهد آمد که اگر دل به دلم بسپاری و اگر همسفر من گردی من تو را خواهم برد تا فراسوی خیال تا بدانجا که تو باشی و من و عشق و خدا!!! تو نوشتی از من: من که تنها بودم با تو شاعر گشتم با تو خندیدم و رفتم تا عشق نازنینم ای یار من نوشتم هر بار با تو خوشبخترین انسانم... ولی افسوس مدتی هست که دیگر نه قلم دست تو مانده است و نه من!!!
آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست حق با سکوت بود ، صدا در گلو شکست دیگر دلم هوای سرودن نمی کند تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست سربسته ماند بغض گره خورده در دلم آن گریه های عقده گشا در گلو شکست تا آمدم که با تو خداحافظی کنم بغضم امان نداد و خدا . . . در گلو شکست
گفتی غزل بگو چه بگویم مجال کو شیرین من برای غزل شور وحال کو پرمیزند دلم به هوای غزل ولی گیرم هوای پر زدنم هست بال کو
من همینم بی تو ، سایه ای سردرگم بی خیال دنیا ، نا امید از مردم من همینم یادی ، از نفس افتاده با پری خون آلود ، در قفس افتاده عطر آوازم را می تکانم در باد خسته ام از دیوار ، خسته ام از فریاد من همینم بی تو ، آرزویی ناچار تکه ابری تنها ، سنگی از یک دیوار ساده باشم یا نه وقتی آدم تنهاست بی تو بودن دشوار با تو بودن رویاست
سفر بهانه خوبی برای رفتن نیست نخواه اشک نریزم دلم که آهن نیست شب است بی تو در این کوچه های بارانی و پلک پنجره ای در تب پریدن نیست حسود نیستم آما خودت ببین حتی چراغ خانه مهتاب بی تو روشن نیست مرا ببخش اگر گریه میکنم وقتی نوشته ای که غزل ، جای گریه کردن نیست
دیدی ای دل ساقه جانت شکست؟! آن عزیزت عهد و پیمانش شکست؟! دیدی ای دل در جهان یک یار نیست؟! هیچکس در زندگی غمخوار نیست؟! دیدی ای دل حرف من بیجا نبود؟! جای ما از اولش اینجا نبود...؟! ای دلم دیدی که ماتت کرد و رفت؟! خنده ای بر خاطراتت کرد و رفت؟! آه عجب کاری به دستم داد دل ...! هم شکست و هم شکستم داد دل ...!
بیتو اندیشیدهام کمتر به خیلی چیزها میشوم بیاعتنا دیگر به خیلی چیزها تا چه پیش آید برای من! نمیدانم هنوز… دوری از تو میشود منجر به خیلی چیزها غیرمعمولیست رفتار من و شک کرده است چند روزی میشود ، مادر به خیلی چیزها نامه هایت ، عکس هایت ، خاطرات کهنهات میزنند اینجا به روحم ضربه، خیلی چیزها من به این افکار زجر آور … به خیلی چیزها میروم هر چند بعد از تو برایم هیچ چیز … بعدِ من اما تو راحتتر به خیلی چیزها…
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست می رسم با تو به خانه، از خیابانی که نیست می نشینی رو به رویم، خستگی در میکنی چای میریزم برایت ، توی فنجانی که نیست باز میخندی و میپرسی که حالت بهتر است؟ بازمیخندم که خیلی،گرچه میدانی که نیست شعر می خوانم برایت، واژه ها گل می کنند یاس و مریم می گذارم ،توی گلدانی که نیست چشم می دوزم به چشمت ، میشود آیا کمی دستهایم را بگیری، بین دستانی که نیست؟ وقت رفتن می شود، با بغض میگویم نرو ... پشت پایت اشک میریزم در ایوانی که نیست می روی و خانه لبریز از نبودن می شود باز تنها می شوم ، با یاد مهمانی که نیست... بعد تو این کار هر روز من است باور این که نباشی ، کار آسانی که نیست...
گیسوانت زیر باران، عطــر گندم زار... فکــرش را بکن! با تو آدم مست باشد، تا سحر بیدار... فکرش را بکن! در تراس خانه رویارو شوی با عشق بعـد از سالها بوسه و گریه، شکوه لحظهی دیدار... فکرش را بکن! اضطراب زنگ، رفتم وا کنم در را، کـــه پرتم میکنند سایهها در تونلی باریک و سرد و تار... فکرش را بکن! ناگهان دیوانهخانه... ــ وَ پرستاری که شکل تو نبود قرصها گفتند: دست از خاطرش بردار! فکرش را نکن!
بیر قوجاق گول باغلادیم ، گوز یولدا قالدیم گلمدین عطریوی گاه دردیغیم گوللردن آلدیم گلمدین سن یوباندون ، انتظاردان سولدی بیربیر گوللریم تئز سولان گوللر كیمی سولدوم، سارالدوم گلمدین باغریماباسدیم سازی سنسیز دونن آغشام چاغی آغلاییب بیر آیریلیق آهنگی چالدیم گلمدین
من باشم و تو باشی و باران ، چه دیدنی است بی چتر حس پرسه زدن ها نگفتنی است پاییز با تو فصل دل انگیز بوسه هاست با تو صدای بارش باران شنیدنی است ابری و چکه می کنی و مست می شوم طعم لبان خیس تو الان چشیدنی است خیسم شبیه قطره ی باران ، شبیه تو تصویر خیس قطره ی باران کشیدنی است این جاده با تو تا همه جا مزه می دهد این راه ناکجای من و تو رسیدنی است باران ببار ! بهتر از این که نمی شود من باشم وتو باشی و باران،چه دیدنی است!
اصلا چرا دروغ، همین پیش پای تو گفتم که یک غزل بنویسم برای تو احساس می کنم که کمی پیرترشدم احساس می کنم که شدم مبتلای تو برگرد وهر چقدر دلت خواست بد بگو دل می دهم دوباره به طعم صدای تو از قول من بگو به دلت نرم تر شود بی فایده ست این همه دوری، فدای تو دریای من ! به ابر سپـردم بیـاورد : یک آسمان ، بهانه ی باران برای تو ناقابل است ، بیشتر از این نداشتم رخصت بده نفس بکشم در هوای تو
بــــه دل نگیر اگـــر این روزهـــا کمی دو دلــــم دلی کلافه که جای تو هست و جای تو نیست به شیشه می خورد انگشت های باران...آه... شبیه در زدن تــــو...ولـــــی صدای تـــو نیست تــــو نیستی دل این چتــــر ، وا نخــــواهد شد غمی ست باران...وقتی هوا هوای تو نیست...
وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست ناگهان - دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید هی صدا در کوه،هی "من عاشقت هستم" شکست عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست …
|
About
https://telegram.me/vahidrahmane Archivesآذر 1396مهر 1395 تير 1395 فروردين 1395 اسفند 1394 بهمن 1394 دی 1394 آذر 1394 مهر 1394 تير 1394 خرداد 1394 ارديبهشت 1394 فروردين 1394 بهمن 1393 دی 1393 آذر 1393 آبان 1393 مهر 1393 شهريور 1393 مرداد 1393 تير 1393 خرداد 1393 ارديبهشت 1393 فروردين 1393 بهمن 1392 آذر 1392 ارديبهشت 1390 فروردين 1390 اسفند 1389 AuthorsوحیدLinks
ابزار وبلاگ تبادل لینک هوشمند LinkDump
کیت اگزوز ریموت دار برقی کاربران آنلاين:
بازدیدها : آمار وب سایت:
|