اشعار عاشقانه

دوستان عزیز لطفا نظر یادتون نره

+نوشته شده در شنبه 13 ارديبهشت 1398برچسب:,ساعت2:41توسط وحید | |

vahidrahmane

تلگرام

+نوشته شده در چهار شنبه 15 آذر 1396برچسب:,ساعت15:32توسط وحید | |

باید فراموشت کنم چندیست تمرین می کنم
من می توانم ، می شود ، آرام تلقین می کنم
با عکسهای دیگری تا صبح صحبت می کنم
با آن اتاق خویش را بیهوده تزیین می کنم
سخت است اما می شود در نقش یک عاقل روم
شب نه دعایت می کنم نه صبح نفرین می کنم
حالم نه اصلا خوب نیست تا بعد بهتر می شود
فکری برای این دل تنهای غمگین می کنم
من می پذیرم رفته ای و بر نمی گردی همین
خود را برای درک این ، صد بار تحسین می کنم
از جنب و جوش افتاده ام ، دیگر نمی گویم به خود
وقتی عروسی می کند ، این می کنم آن می کنم
خوابم نمی آید ولی از ترس بیداری به زور
با لطف قرص قد نقل ، یک خواب رنگین می کنم
این درد زرد بی کسی بر شانه جا خوش کرده است
از روی عادت دوستی با بار سنگین می کنم
هر چه دعا کردم نشد شاید کسی آمین نگفت
حالا تقاضای دلی سرشار از آمین می کنم
یا می برم ، یا باز هم نقش شکستی تلخ را
در خاطرات تلخ خود با رنج آذین می کنم
حالا نه تو مال منی نه خواستی سهمت شوم
این مشکل من بود و هست ، در عشق گلچین می کنم
کم کم ز یادم می روی این روزگار و رسم اوست
این جمله را با تلخی اش صد بار تضمین می کنم

+نوشته شده در سه شنبه 13 مهر 1395برچسب:,ساعت20:41توسط وحید | |

یک شب بیا به کلبه ی قلبم نگاه کن
کمتر به گوش دل، گله نفرین و آه کن

در اسمان نیمه شبم یا ستاره شو
یا دلبرانه چهره ی خود را چو ماه کن

دور ازتو، هرچه داشتم از دست رفته است
این روزهای غمزده را هم تباه کن

غم قصد کرده روز و شبم را یکی کند
ای غم، گلیم بخت مرا کم سیاه کن

عشقم اگرچه از نظرت یک گناه بود
امشب بیا و صرف نظر از گناه کن

+نوشته شده در دو شنبه 7 تير 1395برچسب:,ساعت17:23توسط وحید | |

دونن آخشام چاغي سنسيز مني آغلادي ياغيش

ياديما  سالدي   سني  مطلبينه  چاتدي  ياغيش

كوچه لر  اولدي گوزومده  يئنه  بير  آرپا  چايي

مني  سنسيز نجه نيسگيل  چاينا  آتدي ياغيش

+نوشته شده در یک شنبه 23 اسفند 1394برچسب:,ساعت23:38توسط وحید | |

صبح است..

ياس را باید کاشت

توى گلدان ظريفى که پر از عطر خداست،

و سپس گلدان را روى يک ميز گذاشت

پرده ها را پس زد،

و به خورشيد فضا داد

که آرام بتابد بر آن،

آن زمان خواهى ديد با شميم گل ياس

تو چه احساس قشنگى دارى،

و درخشان شدن برگ گياه

چه تماشا دارد..

در دلت بوته اى از ياس بکار..

ياسى از عاطفه، اميد، محبت، ادراک

و بدان بى ترديد زندگى با تو سر مهر و وفا خواهد داد

+نوشته شده در چهار شنبه 12 اسفند 1394برچسب:,ساعت20:14توسط وحید | |

اود وورما سن منیم جانیما یانمیشام اؤزوم

سن سیزلیگی گؤروب گؤروب اودلانمیشام اؤزوم

هئچ ایسته مز کوسوب دییه سن "گئد "٬ جانیم یانا

من اودلو گؤزلرینده بونو قانمیشام اؤزوم

چوخداندی سن منی تانیمیرسان عجب دئییل

چوخداندی سئوگیلیم ! اؤزومی دانمیشام اؤزوم

سیندیردی حسرتین یئنه سن سیز غزل بئلین

سیندیرما٬ قافیه م کیمی من سینمیشام اؤزوم

+نوشته شده در پنج شنبه 1 بهمن 1394برچسب:,ساعت20:3توسط وحید | |

در نوبتی دوباره دلت را مـرور کن

از غم به هر بهانه ی ممکن عبور کن

رحمی کن ای عزیز به آبادی خودت

فکری برای کشتن این بوف کور کن

ای خیس گریه های کدورت، کمی بخند

این ابرهای مملو تب را صبور کن

گیرم تمام راه تو مسدود شد، بگرد

یک آسمان تازه و یک جاده جور کن

با انجمادِ ظلمتِ شب بی شباهتی

با شعله در برودت ذهنم خطور کن

یاغی! هبوط فرصت تقسیم سیب نیست

در نوبتی دوباره دلت را مـرور کن

+نوشته شده در چهار شنبه 2 دی 1394برچسب:,ساعت18:40توسط وحید | |

شعر من از عذاب تو ، گزند تازیانه شد

ضجه ی مغرور تنم ، ترنم ترانه شد

حماسه ی زوال من ، در شب تلخ گم شدن

ضیافت خواب تو را ، قصه ی عاشقانه شد

برای رند در به در ، این من عاشق سفر

وای که بی کرانیِ حصار تو کرانه شد...

+نوشته شده در چهار شنبه 11 آذر 1394برچسب:,ساعت22:17توسط وحید | |

با چی خالی کنم هر شب ، یه بغضی قده یک کوهو

شبایی که بغل کردم یه قاب عکس بی روحو

کجایی که ببینی من ، چه دردی میکشم بی تو

چه زجری میکشم وقتی میبینم جای خالیتو

تو رفتی خاطرات تو رفیق اشک چشمامن

درو دیوار این خونه غریبی میکنن با من

کجایی که ببینی من چقدر دل خسته و تنهام

ببینی زندگی بی تو داره جون میده رو دستام

من و تو ما شده بودیم ، عذابم میده من بودن

با داغ دوری از دستات ، یه عمری تن به تن بودم

دلم میگره از تقدیر که دور از هم رهامون کرد

اگه قسمت جدائی بود واسه چی آشنامون کرد

کجایی که ببینی من چقدر دل خسته و تنهام

ببینی زندگی بی تو داره جون میده رو دستام

کجایی که ببینی من چقدر دل خسته و تنهام

ببینی زندگی بی تو داره جون میده رو دستام

+نوشته شده در یک شنبه 1 آذر 1394برچسب:,ساعت22:32توسط وحید | |

+نوشته شده در شنبه 18 مهر 1394برچسب:,ساعت23:41توسط وحید | |

مانده ام در بی کسی ها، بی خیال

آخر دلواپسی ها .....، بی خیال

شهر غمگین سکوتم بعد تو...

روز و شب در جستجوتم، بی خیال

من که میمیرم ز داغ رفتنت

من سکوتم پر زدردم ، بیخیال

+نوشته شده در یک شنبه 24 خرداد 1394برچسب:,ساعت23:37توسط وحید | |

برای  شادی  روحم  کمی  غزل  لطفا

دلم پر از غم و درد است، راه حل لطفا

همیشه  کام   مرا  تلخ  می کند  دنیا

به قدر تلخی دنیای تان، عسل لطفا !

مرا  به  حال  خودم  ول  کنید  آدم ها

فقط  برای  کمی  گریه  لا اقل،  لطفا

کسی میان شما عشق را نمی فهمد

ادا،دروغ بس است این همه دغل، لطفا

کجاست کوهکنی تا نشان دهد اصلا

به حرف نیست که عاشق شدن،عمل لطفا

"به زور  آمده  بودم، به  اختیار  مرا"

ببر به  آخر  دنیا  از این محل  لطفا

نمانده  راه  زیادی، کنار  قبرستان

پیاده میشوم آقا... همین بغل، لطفا

+نوشته شده در دو شنبه 7 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت17:14توسط وحید | |

هرچند پيش روي تو غرق خجالتند

چشمان اين غريبه فقط با تو راحتند

بانو...به بي قراري شاعر ببخش اگر

اين شعرها به حضرت چشمت جسارتند

آغوشت آشيانه ي گرم کبوتران

لبخندهات...حس نجيب زيارتند

دنيا سکوت هاي مرا ساده فکر کرد

از حرف دل پُرند...اگر بي شکايتند

بي خواب کوچه گردي و بدخوابي ام نباش

دلشوره هاي هرشبم از روي عادتند

هي کوچه...کوچه...کوچه...به پايان نمي رسم

شب هاي سرد و ابري من بي نهايتند

+نوشته شده در دو شنبه 3 فروردين 1394برچسب:,ساعت11:20توسط وحید | |

ﻣﯿﺎﻥ  ﮐﻮﭼﻪ ﻣﯽ ﭘﯿﺠﺪ  ﺻﺪﺍﯼ ﭘﺎﯼ  ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ

ﺑﻪ ﺟﺎﻧﻢ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﺁﺗﺶ ﻏﻢ ﺷﺒﻬﺎﯼ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ

ﭼﻨﺎﻥ ﻭﺍﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻡ ﺍﺯﺧﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻣﯿﮕﺮﯾﺰﺩ ﻏﻢ

ﻣﻨﻢ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻣﻨﻢ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ

ﭼﻪ ﻣﯿﭙﺮﺳﯽ ﺯ ﺣﺎﻝ ﻣﻦ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺗﻔﺴﯿﺮ ﺍﻧﺪﻭﻫﻢ

ﺳﺮﻡ ماﻭﺍﯼ ﺳﻮﺩﺍﻫﺎ ، ﺩﻟﻢ ﺻﺤﺮﺍﯼ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ

ﺩﺭ ﺁﻥ ﺳﺎﻋﺖ ﮐﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ به خواب ﺧﻮﺵ ﻓﺮﻭ ﺭﻓﺘﻪ

ﻣﯿﺎﻥ ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎﯼ ﺷﺐ ﺷﺪﻡ ﻫﻤﭙﺎﯼ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ

ﺷﺒﯽ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺑﺎ ﯾﺎﺩﺕ ﻧﻬﺎﻧﯽ ﺍﺷﮏ ﺑﺎﺭﯾﺪﻡ

ﺻﻔﺎﯾﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺷﺐ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ

+نوشته شده در سه شنبه 21 بهمن 1393برچسب:,ساعت20:5توسط وحید | |

دفتری بود که گاهی من و تو

می نوشتیم در آن

از غم و شادی و رویاهامان

من نوشتم از تو:

که اگر با تو قرارم باشد

تا ابد خواب به چشم من بی خواب نخواهد آمد

که اگر دل به دلم بسپاری

و اگر همسفر من گردی

من تو را خواهم برد تا فراسوی خیال

تا بدانجا که تو باشی و من و عشق و خدا!!!

تو نوشتی از من:

من که تنها بودم با تو شاعر گشتم

با تو خندیدم و رفتم تا عشق

نازنینم ای یار

من نوشتم هر بار

با تو خوشبخترین انسانم...

ولی افسوس

مدتی هست که دیگر نه قلم دست تو مانده است و نه من!!!

+نوشته شده در دو شنبه 6 بهمن 1393برچسب:,ساعت21:16توسط وحید | |

آواز عاشقانه ی ما در گلو  شکست

حق با سکوت بود ، صدا در گلو شکست

دیگر دلم هوای سرودن نمی کند

تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست

سربسته ماند بغض گره خورده در دلم

آن گریه های عقده گشا در گلو شکست

تا آمدم که با تو خداحافظی کنم

بغضم امان نداد و خدا . . . در گلو شکست

+نوشته شده در دو شنبه 6 بهمن 1393برچسب:,ساعت20:42توسط وحید | |

گفتی غزل بگو  چه بگویم  مجال کو

شیرین من برای غزل شور وحال کو

پرمیزند  دلم  به  هوای  غزل   ولی

گیرم  هوای پر زدنم  هست بال کو

+نوشته شده در شنبه 27 دی 1393برچسب:,ساعت21:58توسط وحید | |

من همینم بی تو ، سایه ای سردرگم

بی خیال دنیا ، نا  امید  از مردم

من همینم یادی ، از نفس  افتاده

با پری خون آلود ، در قفس افتاده

عطر آوازم را می تکانم در باد

خسته ام از دیوار ، خسته ام از فریاد

من همینم بی تو ، آرزویی ناچار

تکه ابری تنها ، سنگی از یک دیوار

ساده باشم یا نه وقتی آدم تنهاست

بی تو بودن دشوار با تو بودن رویاست

+نوشته شده در سه شنبه 16 دی 1393برچسب:,ساعت15:58توسط وحید | |

سفر  بهانه خوبی برای رفتن  نیست

نخواه اشک نریزم دلم که آهن نیست

شب است بی تو در این کوچه های بارانی

و پلک پنجره ای در تب پریدن نیست

حسود نیستم آما خودت ببین حتی

چراغ خانه مهتاب بی تو روشن نیست

مرا  ببخش اگر گریه  میکنم  وقتی

نوشته ای که غزل ، جای گریه کردن نیست

+نوشته شده در جمعه 12 دی 1393برچسب:,ساعت19:21توسط وحید | |

دیدی ای دل ساقه جانت شکست؟!

آن عزیزت عهد و پیمانش شکست؟!

دیدی ای دل در جهان یک یار نیست؟!

هیچکس  در زندگی غمخوار نیست؟!

دیدی ای  دل حرف  من  بیجا  نبود؟!

جای  ما  از  اولش  اینجا  نبود...؟!

ای دلم دیدی که ماتت کرد و رفت؟!

خنده ای بر خاطراتت کرد  و  رفت؟!

آه عجب کاری به دستم داد دل ...!

هم شکست و هم شکستم داد دل ...!

+نوشته شده در دو شنبه 8 دی 1393برچسب:,ساعت21:40توسط وحید | |

بی‌تو اندیشیده‌ام کمتر به خیلی چیزها

می‌شوم بی‌اعتنا دیگر به خیلی چیزها

تا چه پیش آید برای من! نمی‌دانم  هنوز…

دوری از تو می‌شود منجر به خیلی چیزها

غیرمعمولی‌ست رفتار من و شک کرده است

 چند  روزی می‌شود ، مادر به  خیلی چیزها

نامه‌ هایت ، عکس‌ هایت ، خاطرات کهنه‌ات

می‌زنند این‌جا به روحم ضربه، خیلی چیزها

هیچ حرفی نیست، دارم کم‌کم عادت می‌کنم

من  به  این افکار زجر آور … به  خیلی چیزها

می‌روم  هر چند بعد از تو  برایم  هیچ‌ چیز …

بعدِ  من  اما  تو  راحت‌تر به  خیلی چیزها…

+نوشته شده در شنبه 6 دی 1393برچسب:,ساعت19:23توسط وحید | |

+نوشته شده در پنج شنبه 13 آذر 1393برچسب:,ساعت20:7توسط وحید | |

در  خیالات خودم  در  زیر  بارانی  که   نیست

می رسم با تو به خانه، از خیابانی که نیست

می نشینی  رو به رویم، خستگی در میکنی

چای میریزم  برایت ، توی فنجانی که  نیست

باز میخندی و میپرسی که حالت بهتر است؟

بازمیخندم که خیلی،گرچه میدانی که نیست

شعر می خوانم  برایت، واژه ها  گل  می کنند

یاس و مریم می گذارم ،توی گلدانی که نیست

چشم می دوزم به چشمت ، میشود آیا کمی

دستهایم را بگیری، بین  دستانی که  نیست؟

وقت  رفتن می شود، با  بغض  میگویم  نرو ...

پشت پایت اشک میریزم در ایوانی که نیست

می روی  و  خانه  لبریز   از   نبودن  می شود

باز تنها می شوم ، با یاد مهمانی که نیست...

بعد  تو این  کار  هر  روز من  است

باور این که نباشی ، کار آسانی که نیست...

+نوشته شده در شنبه 1 آذر 1393برچسب:,ساعت20:13توسط وحید | |

گیسوانت زیر باران،  عطــر گندم‌ زار... فکــرش را بکن!

با تو آدم مست باشد، تا سحر بیدار...  فکرش را بکن!

در تراس خانه رویارو  شوی  با عشق بعـد از  سال‌ها

بوسه و گریه، شکوه  لحظه‌ی دیدار... فکرش را بکن!

اضطراب زنگ،  رفتم وا کنم در را،  کـــه پرتم  می‌کنند

سایه‌ها در تونلی باریک و سرد و تار... فکرش را بکن!

ناگهان دیوانه‌خانه... ــ   وَ  پرستاری که  شکل تو نبود

قرص‌ها گفتند: دست از خاطرش بردار! فکرش را نکن!

+نوشته شده در شنبه 24 آبان 1393برچسب:,ساعت1:2توسط وحید | |

بیر قوجاق گول باغلادیم ، گوز یولدا  قالدیم گلمدین

عطریوی  گاه   دردیغیم   گوللردن   آلدیم   گلمدین

سن یوباندون ، انتظاردان  سولدی  بیربیر  گوللریم

تئز سولان گوللر كیمی سولدوم، سارالدوم گلمدین

باغریماباسدیم سازی سنسیز دونن آغشام چاغی

آغلاییب  بیر  آیریلیق   آهنگی   چالدیم   گلمدین

+نوشته شده در چهار شنبه 14 آبان 1393برچسب:,ساعت10:20توسط وحید | |

من باشم و تو باشی و باران ، چه دیدنی است

بی چتر حس پرسه زدن ها نگفتنی است

پاییز با تو فصل دل انگیز بوسه هاست

با تو صدای بارش باران شنیدنی است

ابری و چکه می کنی و مست می شوم

طعم لبان خیس تو الان چشیدنی است

خیسم شبیه قطره ی باران ، شبیه تو

تصویر خیس قطره ی باران کشیدنی است

این جاده با تو تا همه جا مزه می دهد

این راه ناکجای من و تو رسیدنی است

باران ببار ! بهتر از این که نمی شود

من باشم وتو باشی و باران،چه دیدنی است!

+نوشته شده در جمعه 25 مهر 1393برچسب:,ساعت21:53توسط وحید | |

اصلا چرا دروغ، همین پیش پای تو

گفتم که یک غزل بنویسم  برای تو

احساس می کنم که کمی پیرترشدم

احساس می کنم که شدم مبتلای تو

برگرد وهر چقدر دلت خواست بد بگو

دل می دهم دوباره به طعم صدای تو

از قول من  بگو به  دلت   نرم تر شود

بی فایده ست این همه دوری، فدای تو

دریای من ! به ابر سپـردم بیـاورد :

یک آسمان ،  بهانه ی باران برای تو

ناقابل است ، بیشتر از این نداشتم

رخصت بده نفس بکشم در هوای تو

+نوشته شده در سه شنبه 22 مهر 1393برچسب:,ساعت20:52توسط وحید | |

بــــه دل نگیر اگـــر این روزهـــا کمی دو دلــــم

دلی کلافه که جای تو هست و جای تو نیست

به شیشه می خورد انگشت های باران...آه...

شبیه در زدن تــــو...ولـــــی صدای تـــو نیست

تــــو نیستی دل این چتــــر ،  وا نخــــواهد شد

غمی ست باران...وقتی هوا هوای تو نیست...

+نوشته شده در پنج شنبه 9 مهر 1393برچسب:,ساعت23:59توسط وحید | |

وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست

عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست

ناگهان - دریا!  تو را  دیدم  حواسم پرت شد

کوزه ام  بی اختیار افتاد  از  دستم  شکست

در  دلم  فریاد  زد فرهاد  و کوهستان  شنید

هی صدا در کوه،هی "من عاشقت هستم" شکست

عشق  زانو  زد  غرور  گام هایم  خرد  شد

قامتم  وقتی  به  اندوه  تو پیوستم  شکست

وقتی  از  چشم  تو افتادم  نمیدانم  چه  شد

پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست …

+نوشته شده در جمعه 28 شهريور 1393برچسب:,ساعت10:46توسط وحید | |